دیالکتیک واژهای که سابقهی دیرینه دارد و در طول تاریخ، تعابیر متفاوتی از آن شده است. میخواهم در این جا اشارهی کوتاهای به آن تعابیر داشته باشم تا تفاوت کاربرد آن زمان از دیالکتیک را با زمان حال بدانیم.دیالکتیک قدیم به معنای مبادلهی گفتار و استدلال بود. در آن زمان یعنی قبل از سالهای (۱۷۷۰) دیالکتیک را هنر گفتار میپنداشتند، گفتاری که میفهماند و متقاعد میکند. دیالکتیکدان بیشتر سعی میکرد که معرفت خود را در یک دستگاه منسجم سازمان دهد. در هنگام دیالکتیک بیشتر سعی بر این بود که دیالکتیکدان دلایلی قطعی یابد تا معترض را در برابر او و آرایاش به سکوت وادار کند. اصلن دیالکتیکی صورت نمیگرفت، بیشتر به میدان نبرد کلمات میماند که سعی میکردند در این نبرد برنده شوند، فرقی نمیکرد که حق با آنها بود یا نبود. فقط بُرد مهم بود، البته به این بُردشان افتخار هم میکردند.میتوان گفت که دیالکتیکی صورت نمیگرفت، بیشتر شکل مشاجرهای داشت که سخنانشان را تحمیل میکردند، حتا اگر حق با آنها هم نبود.دیالکتیک قدیم با منطق ارتباط نزدیکی داشت؛ اما منطق، بیشتر آیین اندیشهی عقلانی است در صورتی که دیالکتیک هنر انطباق شناسایی قواعد منطق بر مباحثه است.به عقاید زنون و سوفسطاییان، دیالکتیک مشاجرهای چابکدستانه و ماهرانه برای تخریب عقاید حریف بود. آنها در هنگام دیالکتیک حریف یکدیگر بودند. حتا برای این که افراد چنین دیالکتیکدانانی شوند، آموزش میدیدند، از جمله میتوان به مدرسهی سوفسطاییان اشاره کرد، البته در ابتدا سوفسطاییها به شاگردانشان تعلیم همراه با خرد و دانش میدادند، ولی بعدها از دیگر دیالکتیکها متأثر شدند و سعی داشتند سخنورانی را پرورش دهند که هنر متقاعد کردن دیگران را با زبردستی و فریب داشته باشند. سوفسطاییان در استفاده از دیالکتیک نسبت به حقیقت بیاعتنا بودند؛ تنها به دنبال موقعیت (سیاست) و موفقیت بودند. ولی ارسطو برخلاف دیالکتیک سوفسطاییان معتقد بود که «مباحثه، بازی با کلمات و تردستی سخن نیست؛ بلکی مراد از دیالکتیک، جستن حقیقت و تفکر است.» ارسطو طرفدار تعریف و گفتوگو بود.سقراط تفکر را چنین تعریف میکرد: «عبارت از رفتوآمدی است درنگناپذیر از جزیی به کُلی و از کُلی به جزیی»؛ اما دیالکتیک افلاطون مانند دیالکتیک سقراط فقط مثبت نبود؛ بلکه دیالکتیکی بود پویا و متضمن حرکتی ذهنی. افلاطون معتقد بود، هنگامی که افراد جواناند باید با طعم دیالکتیک آنان را آشنا سازیم که متأسفانه اکثریت جوانان ما طعم دیالکتیک را نچشیدهاند. البته این واضح است که چرا؟ چون بزرگان ما تا حالا دیالکتیکی انجام ندادند که جوانان یاد بگیرند، اگر هم داشتند، مانند نبرد بوده، نه دیالکتیک.دیالکتیک تا قبل از هگل، گاه هنر اثبات بود و گاه هنر نفی. اثبات مطالبی که چه درست باشند و چه درست نباشند، بیشتر به زورگویی میماند تا دیالکتیک و هنر نفی که سعی بر پوشیدن و نپذیرفتن حقایق داشتند، فقط استدلال خودشان را که چیزی جز توهم نبود، قبول داشتند، سعی بر این داشتند که دیگران را نیز متقاعد کنند. همهی دیالکتیکدانان سعی داشتند که حرفهایشان را به اثبات برسانند و در پی فریب دیگران و در نهایت خود بودند.تا حدودی با مفهوم دیالکتیک سالهای قبل آشنا شدیم، حالا میخواهم در مورد دیالکتیکی که اکنون ما از آن استفاده میکنیم، صحبت کنم.دیالکتیک مفهومی است که به آسانی مورد سوءاستفاده قرار میگیرد، متأسفانه امروزه کسی را اهل دیالکتیک میگویند که دارای مهارت و زبردستی باشد، نه تفکر عمیق. مهارتی که بتواند با سخناناش دهان دیگران را ببندند و به نفع خود گفتوگو کنند. بیشتر سعی دارند که نظریات مخالف را درهم بریزند، دیالکتیکدان بیش از آن که قانع کند، ایجاد زحمت میکند. نقش کلمات که میتوان با آن مفاهیم را آشکار و واضح نمود، از بین رفته است، واقعا ما داریم چی کار میکنیم؟دیالکتیکدانی که قادر است دیگران را فریب دهد، سرانجام خود را نیز فریب میدهد و خلا هر منطقی استدلال توهمی از حقیقت در او ایجاد میشود. توهمی را که نمیخواهد بپذیرد و سعی بر اثبات آن دارد.دیالکتیک مانند منطق طبیعی برای درست اندیشیدن به کار نمیرود، بلکه برای کشاندن سخن به بیراههی بیرون از عقل سلیم است.گابریل مارسل میگوید: «دیالکتیک، زندگی اندیشه است؛ زندگی پُر تحرک و پُر اضداد.» نسل ما از دیالکتیک استفاده نمیکنند، آنها فقط تحمیل میکنند؛ عقایدشان، عادتهایشان، رفتارشان، گفتارشان را و… که بیشتر کیش تکفردی صورت میگیرد تا دیالکتیک.
اگر نگاهی به گذشته بیندازیم، میبینیم، دیالکتیک قدیم اکنون مورد استفاده قرار میگیرد. تاریخ از مورخ جداییناپذیر است؛ زیرا ما هیچگاه گذشته را فقط برای گذشته مطالعه نمیکنیم؛ بلکه همیشه در آن نوری میجوییم که امروزمان را روشنتر سازیم. در اصل دید ما از گذشته با اندیشههای هر نسل و با طرحهای آینده، تغییر میابد. باید مفهوم واقعی دیالکتیک را بدانیم، میتوانیم از تعبیری که در گذشته از دیالکتیک داشتند، مفهوم واقعی دیالکتیک را دریابیم؛ از دیالکتیک قدیم هنر گفتار آن را قبول داریم، ولی گفتاری که در پشت آن اندیشهی درست باشد، از استدلالی که برای کشف حقایق استفاده کنیم، مانند دیالکتیک سوفسطایی و زنون نسبت به حقیقت بیاعتنا نباشیم و عقاید دیگران را تخریب نکنیم، بلکه در پی جستن حقیقت باشیم و شناخت انتقادی داشته باشیم.به گفتهی هراکلیتوس «ما هم هستیم، هم نیستیم» آن قسمتی را که نیستیم، بیاییم آن را بسازیم، تفکر، اندیشه، شناخت انتقادی، آگاهی، خلاقیت، دیالکتیک.
نویسنده: کبرا سالاری